نشکفد جز به سر درد گل اندر گلشن
کاین فغانی است که از حسرت دیرینه اوست
آتش سینه گل مشک در او می سوزد
بوی گل ما حصل آتش صد کینه اوست
گفتم ای زاهد چه می کوشی به زهد این راز گو گفت تا جامی بگیرم از می ناب بهشت گفتم این تقوا تمامش خواهش جامی می است؟! گفت:نی!! خواهم وصال شاهد شاب بهشت |