غوغای خزان


غوغای  خزان  مرا  ز  جان برد ولیک

در   چشم   تو   صد  بهار   جاویدان  بود


من   را   به   نظر   نیامدی   مر  آن دم

کاین  شاخه پیر مرده  و  بی جان بود


نظرات 5 + ارسال نظر
خاطره چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 10:28 ب.ظ http://rahalost.blogsky.com

چرا در اشعار تون از خزان و پیر مرد استفاده می کنید در حالی که خودتان جوان هستید

جوانی را که از جوانی نشانی اش نیست جز یک کالبد
چگونه جوانش باید پنداشت
امروز جوانی چه معنایی دارد
منجمداتی که تنها تفکرشان معطوف به جنس مخالف و بازی هایی است که جلد عشق را یدک می کشد
بی هنرانی که لحظاتشان در مستی روزانه و خماری شبانه می گذرد
موچوداتی که ریشه شان در خیال می روید در خیال می پرورد و در خیال می پوسد

امروز جوان تخرخر بی حدی را به دوش گرفته و عریضه خریتش را امضا هم کرده است
نه من جوان نیستم
پای جوانی حتی به خیال من باز نشده است
این پیر بودن بسیار ارزش دارد و از دستش نباید داد

خاطره پنج‌شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:30 ق.ظ http://rahalost.blogsky.com

در این مورد با شما موافقم گاهی دلم برای جوانان امروز می سوزد و گاهی برای جوانی خودم ...
دیر گاهی است که با نمد دروغین عشق خود را فریب میدهیم
خوشحالم به بودتان باز سر بزنید و راهنماییم کنید متشکرم

سپاس از این همه مهر شما

آزادسرو جمعه 21 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:32 ق.ظ http://pahndasht.blogsky.com/

چه آشنا-مکانی...

امید چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:50 ب.ظ http://garmak.blogsky.com/

با باد خزان اگر شکستی
در فکر بهار باش و هستی

برخیز ! جهان ترا دو دم داد
یک دم به طرب دمی به مستی


غمبار می نویسی
دلم گرفت
کاش شادتر می نوشتی

امید عزیزم سپاس از آمدنت
اما کاش بتوانم شاد بنویسم

حمید پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:18 ق.ظ http://http://hamidhaghi.blogsky.com

میدانم نمی رنجید


اگر من بودم میگفتم

در چشم تو صد بهار جاویدان شد

و

.........................بی جان شد

شاید اشتباه میکنم

دلم اینو میگه

زیبا تر است
به این شکلش فکر نکرده بودم
شاید به این دلیل از بود استفاده کردم که آن کسی که برایش این دو بیت را نوشتم دیگر نیست.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد